وداع آخر در روضه حضرتزهرا| یادگاری معنوی حاجقاسم برای مردم کرمان
به گزارش خبرگزاری رسا،
پاسدار که باشی فرقی نمیکند چه سنی در شناسنامهات جا خوش کرده است. پاسدار که باشی هر سال روز میلاد آقایت اشکها را در مسیر کربُبلا روانه میکنی و دهه محرم را به عشقاش سیاه میپوشی و سینه سرخ میکنی. پاسدار که باشی دفاع از سرزمین و ناموس و وطن را به دفاع از حرم و حریم پیوند میزنی و مو را در راه ولایت سپید میکنی و به دنبالش لبخند را چاشنی خستگیها و رنج دفاع از مظلوم میکنی و در پایان چفیه را در خاک وطن فرش و انگشتری عقیق را به خون شهادت زینت میدهی.
از قبل از ورودش به سپاه پاسداران اسلامی او را میشناخت و یک سال بعد به عنوان همکار مستقیم با او در سال ۱۳۶۰ همکار شد. از اولین آشنایی و گفتوگو میپرسم و با همان لهجه کرمانیاش میگوید: «سردار سلیمانی اولین بار به خاطر خصوصیات بدنی و فیزیکی با عنوان مربی آموزش نظامی در سپاه مشغول خدمت شد و در همان اولین اعزام رزمندگان اسلام به جبهه، به دلیل اینکه یک عنصر نظامی قوی بود به فرماندهی گردان نیروهای کرمانی منصوب شد. با توجه به اینکه حاج قاسم قبل از انقلاب و در بیست سالگی یکی از عنصرهای پرجوش و علمدارهای تظاهرات در شهر کرمان بود، در روزگار دفاع از سرزمین هم آوازهی رشادتهایش بیش از پیش پیچید و بعد از عملیات طریقه القدس که موجب فتح بستان شد به عنوان فرماندهی نیروهای کرمانی در عملیات فتح المبین شرکت داشت. او بعد از اینکه قرار بر عملیات بیت المقدس و تشکیل تیپ ثارالله شد، به عنوان فرماندهی تیپ ثارالله که عمدتاً نیروهای کرمانی و نیروهای جنوب شرق و استانهای سیستان و بلوچستان و هرمزگان آن زمان را تشکیل میدادند؛ شناخته شد.»
حاج مسعود کاظمی علاوه بر اینکه از رفقا و همرزمان شهید سلیمانی در زندگی مادی وی بود، و در اعزام نیروها به جبهه و در تشییع پیکر شهدا نقش تبلیغی و روابطعمومی و ارتباطی داشت، در آستانه عملیات والفجر مقدماتی به عنوان مسئول تبلیغات لشکر ثارالله توفیق حضور در جبهه را پیدا کرد و در یک غروب زمستانی در کنار سردار دلها که فرمانده لشکر بود، حضور پررنگتری را تجربه کرد.
مسعود کاظمی در ادامه مسیر جبهه و جهاد سردار شهید از توجه و عنایت به نیروهایش میگوید و از عملیاتهای والفجر یک و منطقه زبیدات عراق و تپههای حمرین یاد میکند و از فرماندهی مهربان با لبخندی همیشگی سخن به میان میآورد که لبخند را با قدرت و جذبه فرماندهی آمیخته و قدرتی منحصربهفرد را در جامعه نظامی آفریده است. به گفتهی کاظمی تاکید و توجه شهید سلیمانی در عرصههای تبلیغات جنگی و ارتباطات فرهنگی یکی دیگر از هزار خاطرهی به جای مانده از سردار است.
لقمه حلال
کاظمی در میانه صحبتهایش، گریزی به یک از جملات مهم سردار دلها میزند و میخواهد حتماً در متن گنجانده شود، شهید سلیمانی همیشه به نقش لقمه حلال در تربیت و رشد خود تاکید داشت. سپس ادامه میدهد، بعد از جنگ و تغییر شکل مأموریتهای سپاه و رزمندگان در اواخر دهه ۶۰ سردار سلیمانی در مقام فرماندهی سپاه هفتم صاحب الزمان (عج) استان کرمان که بعدها به لشکر ثارالله تغییر ماهیت داد؛ ادامه خدمت داد و با توجه به اینکه کاظمی مسئول دفتر سیاسی لشکر بود بیشتر از گذشته با حاج قاسم در ارتباط شد. مجموعه این رخدادها خاطرات دیگری را در یاد و حافظهی این رفیق و همکار سردار دلها به جای گذاشته است.
حاجی به پیشانی نام قاسم آویز شد
از اولین سفر حج قاسم سلیمانی میگوید آنجا که دلداده میشوی و سپید پوش، الهی نگاهی را میخوانی و «لبَیک اللهم لبیک» میگویی و دعوتش را اجابت میکنی… کاظمی گفت اولین سفر حجی که شهید قاسم سلیمانی به آن مشرف شد به سال ۱۳۶۲ یا ۱۳۶۳ باز میگردد. حجی که به نیت خدمت به میهمانان بیتالله الحرام بود. مسعود کاظمی در این باره میگوید: «قسمت بود سال ۱۳۶۱ به سفر حج مشرف شوم. این توفیق در سال ۶۲ یا ۶۳ دوباره فراهم شد تا به عنوان خدمتگذار به زائرین بیت العتیق خدمت کنم. بعد از اینکه مقدمات سفر در یکی از کاروانهای کرمانی که از قضا مسئول کاروان از بچههای پشتیبانی جنگ بود؛ مهیا شد با گفتوگو با او قرار گذاشتیم به دلیل اینکه من سال گذشته در این سفر معنوی حضور داشتم، افتخار حضور و خدمتگذاری به مسافران بیتالله الحرام به قاسم سلیمانی برسد و اینگونه حاج قاسم سرزمین مان، عنوان حاجی را به پیشانی نام مبارکش آویخت. البته حاج قاسم سعادت داشتند سال ۱۳۷۵ به سفرحج تمتع مشرف شوند که این سفر دقیقاً یک سال قبل از فرماندهی شهید سلیمانی در نیروی قدس سپاه پاسدارن بود.»
قنات مَلک زادگاه قهرمان دل ها
مجموعه دریافتها و ذهنیتها و انگیزهها و اقدامات حاج قاسم در تعامل با محیط و افرادی که با او در ارتباط بودند، برگرفته شده از شخصیت فردی و تربیت صحیح و الگوها و همچنین صفات و ویژگیهایی بود که در طول مسیر با تجربهها آمیخته شده بود. کاظمی درباره شخصیت و جایگاه حقیقی و حقوقی حاج قاسم گفت: «جایگاه حقوقی او برای من بسیار ارزشمند بود و من به پاسداشت این جایگاه در مراسم سخنرانی که در قناتملک داشتم، در حضور جمع دعوت شده، دست پدر حاج قاسم (مشحسن آقا) را به پاس تربیت صحیح و پرورش این صفات شخصیتی بوسیدم.» وی ادامه داد: «اکنون که به فرمانده و شخصیت او که فکر میکنم اذعان میکنم که شخصیت او یک شخصیت برجسته بود. ما بسیاری از ابعاد شخصیتی این شهید را بعد از شهادت شناختیم و اخلاص و عمل در کلام و رفتار او در همهی ابعاد جاری و ساری بود. سپهبد شهید اسلام در همه احوال اهل دلجویی بود. سال گذشته و بعد از شهادت او، مادرم که زنی سالخورده است برای تسلیت با من تماس گرفت و در اولین کلام خاطره حضور شهید سلیمانی و دلجویی و احوالپرسی وی بعد از فوت پدر و برادرم را یاد کرد و قطعاً این گونه رفتار برخواسته از شخصیت او بوده است.»
ماهیها به دام کوسه ها افتادند
متجاوز همیشه متجاوز است. گاه در آب، گاه در خشکی، گاه در آسمان و امروز متجاوزی شناور در امواج الکترونیک. جنگ که میشود تورهای صیادی در آرزوی صید پهنه می گسترانند و با هدف نوامیدی، تیرها را بر قلبها نشانه میروند و چترها را در طمع آب و خاک دیگری پهن میکنند. در ادامه گفت وگو حاج مسعود کاظمی از شب عملیات کربلای چهار و گردان ۴۰۸ و ۴۱۷ سخن به میان می آورد و از مکالمهی بی سیمچی سپهبد سلیمانی با رزمندگان و غواصان می گوید: «غواصان غروب به آب زده بودند و از لابهلای نیزارها و فاصله ای که قواصان به آب زدند تا رسیدن به آب اصلی که نقطه آغاز عملیات بود، چهار یا پنج ساعتی راه بود. باران می بارید. همان طور که میدانید اسم حاج قاسم در جنگ «حبیب» بود. با توجه به این که عملیات کربلای چهار لو رفته بود. وقتی رزمندگان به آب زدند، دشمن متوجه حضور نیروهای ما شده بود. جنگیدن برای رزمندگان در آب بسیار سخت بود و تیربارها بی محابا به سمت رزمندگان ما شلیک میشدند. در مکالمه بیسیمچی، من دقیقاً این گفت وگو را شنیدم و این طنین صدا و این جملات هنوز بعد از سی وپنج سال در گوشم میپیچد. حاج حمید از پشت بیسیم با صدای بلند می گفت: «حبیب، حبیب، حبیب، ماهیها به دام کوسهها افتادند… حاج قاسم در پاسخ گفت: حمید، حمید، حمید، ماهیها مثل نهنگ برن و کوسهها را بخورند…» و در مدت کوتاهی فرمانده گردان اعلام کرد به نقطه مورد نظر رسیدند و پاک سازی شروع شده بود و هیمنه و قدرت فرماندهی او یک بار دیگر بر من ثابت شد.»
فرماندهی ذوابعاد
فرمانده قلبهای ملت ایران، فرماندهی را هم بر توپ و تفنگ و هم بر قلب ها و دل ها به یادگار گذاشت. شهید سلیمانی از فرماندهانی بود که همانند دیگر هم رزمانش روح فرماندهی را در پیکرهی مروت و جوانمردی آمیخت و شاکله ای متفاوتی را حتی برای دشمنانش به یادگار گذاشت. باید گفت که همه انسان ها متفاوت و منحصربه فرد هستند و حاج قاسمِ قلب های مردم ایران هم از این تفاوت مستثنی نبود. به نظر همکار و همرزم این شهید در زمان جنگ فرماندهان شهید بسیاری همرده و هممرتبه با حاج قاسم وجود داشتند، امثال شهیدان باکری، همت، نوری، زین الدین و... که در شجاعت و اخلاص و قدرت و هیبت حاج قاسم بودند ولی آنچه از حاج قاسم، حاج قاسم را ساخت مأموریت او در فاصله بعد از جنگ و سال های ۱۳۶۹ تا ۱۳۷۵ در جنوب شرق ایران که در لشکر ثارالله انجام شد؛ بود. در آن مقطع ابعاد پنهان شخصیتی و روحیه شجاعت و فرماندهی او برای مقامات عالی رتبه ی کشوری و لشکری شناختهتر شد و شجاعت، درایت، دقت وی بر همگان تثبیت شد و همین ذوابعاد بودن او سبب شد کم سابقهترین اتفاق برای او رقم بخورد و از فرماندهی لشکر به فرماندهی نیروی قدس منصوب شود.
شهادت خلوتگاه عاشق و معشوق است و تپش قلبها در محراب عشق، دشمن شرور را تا مرزهای کویری دلهای خاک خورده و به گل نشسته، مجنون کرده است و شرارت نیمی از چهره ی پلید مزدوران داخلی و خارجی است که سپهبد قاسم همیّت مثال زدنی را در ویران ساختن آرزوهای محالشان داشت. سلیمانی توانست پای اشرار که تا مرزهای شهر و حتی مرکز استان کرمان باز شده بود را قطع کند و با مدیریت و درایت و ارتباط مؤثر برای آنان شکل و سبک جدیدی از زندگی را رقم بزند و با سامان بخشیدن به زندگی آنها و قرار دادن امکاناتی برای زندگی درست، آنها را به درستی و درایت مدیریت کند. او همچنین در مدیریت و مبارزه با فتنهای که در شهر زاهدان و مرکز کرمان به دست منافقین رخ داد و اغتشاشهایی که باعث شده بود امنیت مردم سلب شود، نیز نقش به سزایی را ایفا کرد. او همچنین با فرماندهی مؤثر خود در فتنههای شهر زاهدان و رویدادهای وقت شهر کرمان دست اشرار و دشمنان را کوتاه کرد.
تنفس در هوای رفیق
میگویند همه چیز قدیمی اش خوب است و دوست و رفیق هرچه قدیمی تر و کهنه تر، ارزشمندتر است و زمان بر رفاقتها قیمت می گذارند. حکایت رفیق های قدیمی، حکایت یادگارهای مانده در صندوقچه خاطرات است که گهگداری بازشان میکنی و از عطر مانده بر جانشان، خاطرات را مرور میکنی. نویسنده کتاب انرژی هسته ای و مؤلف این روزها درباره حمایتهای سردار از نیروهای نظامی سرزمین ما، گفت: شهید سلیمانی هیچ گاه توجه خود را از نیروهایش سلب نکرد در فاصله سالهای ۱۳۸۰ یا ۱۳۸۱ زمانی که حدوداً سه سال از فرماندهی او در نیروی قدس میگذشت و من مشغول ادامه تحصیلات تکمیلی خود بودم؛ روزی برای مأموریتی به تهران رفتم به رسم قدیم به دیدار رفقای قدیمی ازجمله شهید پورجعفری رفتم. بعد از هماهنگیها به دفتر حاج قاسم مراجعت کردم و در زمان صرف ناهار و گپ و گفت های همیشگی من اشارهای گذرا و کوتاه به نیاز مالی در تحصیل کردم. بعد از خداحافظی از او و دیدار با بقیه دوستان در هنگام خداحافظی حسین پورجعفری پاکتی را از طرف سردار به من داد و بعد از باز کردن آن پاکت به اندازه ی رقمی که برای تحصیل نیاز داشتم را به من اهدا کرد. در واقع حاج قاسم همیشه به نیروهای خود و خانوادههایشان توجه ویژهای داشت. خاطرم است که فرمانده در نوروز ۱۳۷۵ و در مأموریت لشکر با اشرار و مسائل جنوب شرق ایران دستور داد تا خانوادهها را به جیرفت بیاورند تا علاوه بر اینکه رنج و سختی دوری از خانواده برای نیروها کاهش یابد، خانوادهها نیز سال جدید را در کنار هم تحویل کنند و در آن ایام مأموریتهای نظامی نیز به قوت خود باقی بود.
وداع آخر در روضه مادر
نوکری مادر سادات عالم و اشکریزی بر دامن سیده النساء العالمین یکی از والاترین مقامها و بیتالزهرا حاج قاسم یکی از یادگارهای معنوی شهر کرمان است و جای خالی بانی هیئت و احترام و خوشامدگویی به عزاداران حضرت مادر در همه سالها حس خواهد شد و فراق سردار دل ها برای رفیق های قدیمی ملموس تر خواهد بود. از آخرین دیدار با رفیق قدیمی که میپرسم، کمی تأمل می کند. شاید بغضی را در گلو خفه می کند تا لزرش کلامش در خاطراتی سی و چندساله غرق شود و می گوید: «آخرین دیدارم بعد از نقل مکان به شهر مقدس قم به یک سال قبل از تاریخ شهادت سپهبد شهید و در فاطمیه و عزای حضرت مادر و مراسم روضه دهه فاطمیه در بیت الزهرا باز میگردد. سردار مثل همیشه با روی خوش با عزاداران رفتار می کرد و اشکهایش را نثار خانم فاطمه زهرا (س) میکرد.» از لحظه شنیدن خبر شهادت او و حال و احوالش هم میپرسم، این طور بیان میکند: «با توجه به کارنامه درخشان ایثار و جهاد این فرمانده بزرگ تعجب برانگیز بود اگر تقدیر غیر از شهادت چیز دیگری را رقم میزد. من هم همانند دیگر دوستان از شنیدن خبر شهادت او هم خوشحال شدم و هم متاسف. خوشحالی ام به دلیل مرتبه و لیاقت سپهبد سلیمانی بود و تأسف از برای از دست دادن این نیرو و نخبه نظامی و جنگی بود. ولی صادقانه می گویم حاج قاسم برنده و سعادتمند واقعی در این جریان و مسیر بود و دعا کنیم که ما هم چنین عاقبتی داشته باشیم.
گفتنی است حاج مسعود کاظمی متولد سال ۱۳۴۱ کارشناس مدیریت آموزشی، همکار، دوست و همرزم سردار شهید قاسم سلیمانی در عملیاتهای والفجر مقدماتی، والفجر یک، کربلای چهار، عملیات خیبر، مسئول دفتر سیاسی لشکر ثارالله، مسئول تبلیغات لشکر ثارالله، نویسنده کتاب انرژی هستهای و مؤلف مقاله های سیاسی و اهل دیار کریمان است که بخشی از خاطرات خود از سردار دلها را به مدد واژه ها در تارک کاغذ به یادگار نشاند.